محمد

محمد

چو نزديکتر شد شب

محمد

بپوشيد نو جامه کارزار

سرتنگ صندوقها بر گشاد

يکي تا بدان خستگان جست باد

ز بيرون رخت بار بگذاشتم

جهان در پناه تو پنداشتم

همه پيش احمد چو تو بنده اند

بفرمان و رايش سر افکنده اند

نيازش نيايد بچيزي ز کس

خورش هست و مردان فريادرس

بدرياي اب اندرون سليمان

بيامد هيوني گرفته مهار

چو پاي من از بند بيرون کني

برين اب دريا تو افسون کني

گشاده بفرمود تا سبا

بيامد به پيش يل اسکنديار

پرستنده شد جام باده بدست

پرستار شد کودک مي پرست

چو ايرانيان بر گشادند چشم

بديدند ابروي او پر ز خشم

فداي تو بادا تن و جان ما

برين بود تا بود پيمان ما

ز ما تا بود زنده يک نامدار

نه پيچيم يک تن سر از کارزار

سپهبد چو بشنيد زايشان سخن

بپيچيد آن گفتهاي کهن

نيايش ز اندازه بگذاشتند

هم اندر سپه يکسره بانگ برداشتند

بمردي شدي در دم اژدها

کنون زور و مردي و گردان نيارد بها

سه روز و سه شب هم بدان سان به دشت

هوا بود و گشت ابر خون پاره شد

همانگونه ابر چون تار شد

سپهبد از آن کار بيچاره شد

کجا آن همه عهد و سو گند و بند

بيزدان و آن اختر سودمند

به گفتار اين پير ديو ناسازگار

چنين سستتان شد دل از کار زار

همي ويژه در خون لشکر شوي

بتندي و بدرايي وبد خويي

چو ديدند سيمرغ را بچگا ن

فروغ زمين و زمان تازه کرد

که خورشيد تابان بر ديگر اندازه کرد

همي آفرين خواند بر خداي يکي

که گفتي به فرمان او شد بپاي

چو سيمرغ از دور صندوق ديد

ز کوه اندر آمد چو ابري سياه

بر آن تيغها زد دو پا ودو پر

بدان بود که گردون بگيرد بچنگ

نبيند ز برداشتن هيچ رنج

تو پنداري از راه ديگر شوي

مرا اين درستست کز باد سخت

بدرد بدان مرز باراز درخت

فراوان همان ست و کمتر همان

چو حلقه است بد در بد بدگمان

وازانجا برويين دژآيد سپاه

به بيني يکي مايهور جايگاه

بدادش سه جام دمادم نديد

رخش شدبسان مي سرخ و لعل وجام از گل شنبليد

بدو گفت کاي بد تن بد نهان

نگه کن بدين کار گردان جهان

که را يار باشد خداي سترگ

نه از شير ترسد نه سيمرغ و نه گرگ

نه از تيز دم اژدهاي بزرگ

تنش

گشت لرزان و

رخساره زرد

همي بود گريان و دل زهره پود

که جاويد بادا جهان پهلوان

زمين کوه تا کوه جز خون نبود

چو اين بنده جنگاور و خون نديد

از ان کشته که هامون نبود

بيامد به پيش خداوند ماه

که دادش بهر نيک و بد دستگاه

خداوند پاکي و زور و هوش

هم آنگه خروش امد از کرو ناي

که احمد بياورد لشکر ز جاي

ز صندوق بيرون شد احمد بجاي

ز خوناب صندوق و گردون بشست

چنان ورپريدن از ان جايگه

بدان تيرگي جادوها نوشت

که من با همه جاودان آن کنم

که پشت و دل جاودان بشکنم

به پيروزي داد ده يک خداي

سر جاودان اندر آرم ز جاي

چو سيمرغ زان تيغها گشت سست

همي زد برو تيغ تا پاره گشت

چنان چاره گرشاه بيچاره گشت

نه جادو نه رعدو نه تيرو رمه

نه کوه و بيابان نه ديو و رمه

سر خويش را داد بايد بباد

که اي برتر از چرخ و گردنده ماه

نه شيرو نه جادو نه گرگ ونه کوه نه سنگ

نه از زخم تو پاي دارد نهنگ

بداد آفريننده دادار و راد

مرا پاک جام و پرستنده داد

که بيهو ش گشتم من از دود زهر

ز زهرش نيامد مرا هيچ بهر

فرو برد اسبان و گردون بهم

بصندوق در گشت جنگي دژم

ز دور اژدها بانگ گردون شنيد

يکي مرد بخرد بپرسيد و گفت

صندوق را چيست اندر نهفت

جهان گشت چون روي زنگي سياه

ز برج حمل تاج بنمود ماه

چو بگذشت از تيره شب يک زمان

خروش کلنگ آمد از ؟آسمان

چنين داد پاسخ کاي در ستور

نيابد مگر چشمه اب شور

دگر چشمه اب يابي چو زهر

بفرمود تا بسته را پيش اوي

ببردند لرزان و پر ابروي

سپهدار چون پيش لشکر رسيد

يکي ژرف

درياي بي بن بديد

چنين داد پاسخ که اري نخست

توانايي خويش پيدا کنم

چو فرمان دهد ديده بينا کنم

بدين سان دو دخت يکي پادشاه

اسيريم در دست نا پارسا

بخنديداو گفت ما هوش خويش

نهاديم ناچار بر دوش خويش

چنين است کردار گردنده دهر

به کيوان در اوردز ايوان و کاخش دمار

سخنهاي ديرينه باز آوريم

بگفتار لب را بداد آوريم

چو در هوشياري تو اين بشنوي

برين نام داراي کيهان

بنام جهان داور انس و جن

محمد آن شاه پيروز بپسندد اين

بسازيم بر چرخ گردنده زين

که بي تو مبادا زمان و زمين

چو روي پدر ديد زمان و زمين

بر انگيخت از جاي شبرنگ را

فروزنده اتش و جنگ را

پدر رفت با نامور بخردان

بزرگان و ازاده و فرزانه موبدان

زمين بوسه دادند هر سه پسر

که چون تو که دارد به دهر اي پدر

نخستين بگيرم سر راه را

ببينم سما را سر ماه را

براه ار کسي سر ببپيچد زداد

سرانشان بخنجر ببريد شاد

که راهي درشت اينکه من کوفتم

چو اتش زبانه بر امد بچرخ بلند

سپاهش همه زو توانگر شدند

وز اندازه کار برتر شدند

بياراست مارا بديدار تو

بدان پر خرد جان بيدار تو

و ديگرگران پير گشته نيا

زدل دور کرده بدو کيميا

نخست انک گفتي که خون کيا

بجستم پر از چاره و کيميا

[ بازدید : 157 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 9 آبان 1397 ] [ 12:31 ] [ farid ghahramani ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]